"مرکزِ صحنه" یا... این یک تئاترِ واقعی نیست ولی درسته!

ساخت وبلاگ

..

به بازی‌های فلسفی می‌ماند. به تئاتری می‌روم که درباره‌ تئاتر رفتن است. مثل این‌که بخواهیم درباره‌ی مراحل نوشته شدن یک رمان، رمانی بنویسیم. یا مثل فیلمِ "بازیگر" استنلی کوان. فیلم، فیلمِ آن بازیگرِ قدیمی دوره‌ی صامت است؟ یا فیلمِ بازیگر که نقش او را در همین فیلم بازی می‌کند؟ یا مثلِ بازی‌های عجیب و خطر‌ناکی که میشائیلهانکه با بیننده‌اش می‌کند: بازیگر نقشِ بد که توسط بازیگر نقش خوب در مخمصه افتاد؛ "فیلم" را به عقب بر‌می‌گرداند و تلافی می‌کند!

حالا، مواجه می‌شوی با اصلِ قضیه. ترسناک است! انگار در میانِ دویدن‌های بی‌پایان و پردغدغه‌ی زندگی، دکترت بگوید: "هی رفیق، تو سرطان داری!" خب، مجبوری به‌ایستی و همه‌ی چیزی را که تا امروز نمی‌دیده‌ای، ببینی. چون این دفعه اصلِ موضوع زیر سوال رفته است.
پس، وقتی تئاتری می‌بینم که درباره‌ی تئاتر است؛ باید صبر کنم و این‌بار به جایِ فکر کردن درباره‌ی مکبث و لیدیِ نازنین‌اش، به خودِ تئاتر فکر کنم.
فکر که می‌کنم، همه‌ی تاریخِ نمایش و تئاتر روبه‌رویم رژه می‌رود. از پیش از یونانیان تا امروزِ جنبش‌هایِ مختلفِ تئاتر تجربی و پیش‌رو، همه برای مردم. مگر تئاتر غیر‌مردمی هم داریم؟ اما اینبار، انگار کمی فرق می‌کند. "راهنمای تئاترِ شهر" مثل یک تئاترِ مهربانِ خیابانی، مردم را کُنش‌گر می‌کند. کنش‌گرِ فعلی که همیشه انجام داده و هیچ‌وقت انجام نداده است. همیشه به تئاتر شهر رفته ولی هیچ‌وقت "به تئاترِ شهر رفتن" را بازی نکرده است. همیشه آگاهانه دچار توهم شده ولی این‌بار آگاهانه، در حالِ توهم، توهم را می‌سازد.
مثلِ مردِ سالخورده‌ای که می‌گفت بازیگری قدیمی است. به دو اجرایِ "راهنمایِ تئاترِ شهر" آمد و هر بار به خود نقشی داد و خود را در آن نقش بزرگ‌تر و مهم‌تر کرد.
باید از او، از بازیگرِ قدیمی، یاد بگیرم! شاید فردا من هم با یکی از نمایش‌نامه هایم که هیچ‌وقت نتوانستم بسازم به "راهنمایِ تئاترِ شهر" رفتم و اجرایی... اَکتی... یا حداقل یک مونولوگ کوتاه که می‌شود... فردا را چه دیدی!

.

درباره نمایش "راهنمای تئاتر شهر" اثر کیومرث حائری، نیکو ممدوحی

...بی تار و پود......
ما را در سایت ...بی تار و پود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaiadkeaiandeo بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 10:57