نامه‌ای از مُریس بلانشو به ژرژ باتای

ساخت وبلاگ
..
20 فروردین 1960
دوست عزیز من،
من را ببخشید اگر پیش از هرچه در نامه‌ی شما، نشانه‌ی دوستی‌تان را به خود می‌بینم. در همین راستا، ضمن این‌که مرا اجازه می‌دهید تا در دل‌مشغولی‌های‌تان سهیم شوم، به من چیزی بنیادین می‌دهید. چیزی که هنوز توانا به این دَهِش است، بی‌شک به بزرگ‌ترین توان نزدیک است. شوربختانه شاید، بیش از اندازه نزدیک، برای سامان دادن‌اش در کارها و تکالیف روزمره.
من میل دارم بتوانم بگویم، نامه‌ی شما مرا نه تنها به‌دلیل دوستی متاثر کرد؛ بلکه به این دلیل که با من از دشواری‌هایی صحبت می‌کرد که گویی اُفقِ زیستِ هرروزینه‌ی من‌اند.
فقط اگر، چیزی را به شما پیش‌کش کردن به نظر برسد؛ بی‌معنی و احمقانه است. همانند یک انحراف، تصویری از ملالی هم‌نوع. در آن‌جا چیزهایی بی‌ارزش وجود دارد که من حس‌شان می‌کنم. اما دوستی نیز آن‌جاست، و می‌خواهد تنهایی را در هم بشکند.
من به خوبی مشاهده‌ میکنم نیازهای عقلانی، و مسئولیت‌هایی که دارید، برایِ شما، چیزی بسیار خائنانه بشوند. چرا که این ناشکیبایی است. و آن‌گونه که من شناختمش، با به‌هم ریختن و از هم گسیختن آغاز می‌کند. و چگونه می‌توان شکیبایی را فراگرفت، حال آن‌که دیگر وقتی نمانده است؟
من به لحظه‌هایِ مشخصی فکر می‌کنم که این شکیبایی را فرا گرفته بودم، حال آن‌که من تنها ناشکیبایی را گم کرده بودم. من دیگر نه این را داشتم، و نه آن را. با دیگر فقدان‌شان را نداشتن، که گاهی خود را در آن موقعیت تصور می‌کنم، در بی‌یقینی، توانا به بیرون کشیدنِ آخرین نیرو می‌شدم.
طبیعتا، چیزی که همواره باقی ‌می‌ماند، بدترین است، چراکه به توانایی‌ها وانمود می‌کند. آیا می‌توانم به شما بگویم در توانایی‌ها، من به ناتوانی برای مرتب کردن و جا دادنِ خودم می‌رسم. من میل دارم بتوانم آن‌ها را در نظم و ترتیب شما بگذارم. اگر شما امکانِ از آن‌جا بیرون‌کشیدن‌شان را دیده باشید.
می‌هراسم پس از آن‌چه به شما گفتم، این جمله به نظرِ شما عاقلانه نیاید. لاجرم این‌گونه است، حتا اگر بحث فقط بر سرِ یک امکانِ کاملا ضعیف باشد، اهدا شده با سادگی، حتا اگر استفاده‌نشده-غیرقابل‌استفاده باشد؛ ممکن است در این اندیشه خودتان را پیدا کنید. به عنوانِ دستاویزی بر آخرین چاره، همانندِ تکیه‌گاهی برای پس‌راندنِ اندوه‌های‌تان و این‌که از نو آزاد شوید برای خودتان.
دوستیِ عمیقِ مرا پذیرا باشید.
بلانشو
.

...بی تار و پود......
ما را در سایت ...بی تار و پود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaiadkeaiandeo بازدید : 77 تاريخ : شنبه 31 فروردين 1398 ساعت: 19:26