. ..اما بسیار قابلِ باور است که من در نفیِ نیروی شورانگیز غریزه حرف نمیزنم، هیچکدام این شکلها، ممکنهای اطرافم را در همراهی با غریزه نمیبینم، فراموشکار تر از آنیم که غریزهی نابمان را به خاطر آوریم..., ...ادامه مطلب
..20 فروردین 1960دوست عزیز من،من را ببخشید اگر پیش از هرچه در نامهی شما، نشانهی دوستیتان را به خود میبینم. در همین راستا، ضمن اینکه مرا اجازه میدهید تا در دلمشغولیهایتان سهیم شوم، به من چیزی , ...ادامه مطلب
.تاریخ یک روایت هژمونیک به ما تحویل میدهد. تاریخ تک-روایتیست. هر گونه تاریخ سعی میکند خود را به عنوانِ روایتِ مرکزی در نظر گیرد. و این خطرناکترین آسیب برای ذهن انسان است.اما اسطوره هیچ ادعایی نسبت, ...ادامه مطلب
تمام زندگیِ جوامعی که در آنها مناسباتِ مدرنِ تولید حاکم است به صورتِ انباشتِ بیکرانی از نمایشها(اِسپِکتَکل) تجلی مییابد. هر آنچه مستقیما زیسته میشد، در هیئتِ بازنمودی(یک بازنمایی) دور شده است.جا, ...ادامه مطلب
در نواهای پنهانتاز تقدیری شوم خبر میرسد.تمامیِ پیمانهای قدسینفرین میشوندو سعادت حرمت از کف میدهد.و چنان نیروی گیرایی در آنها میگذردکه من به تکرار میگویم: این تو بودیکه با وسوسهی زیباییاتفرشتگان را به پایین کشاندی... و هنگامی که به ایمان طعنه میزنیناگاه بر فراز سرتهالهای ارغوانی فام و خاکستری جلوهگر میشودکه زمانی آن را دیده بودم من.نه خیری نه شربا اینجا بیگانهای یکسر.چه حکیمانه گفتهاند:برخی را الهه و معجزهای.مرا اما دوزخی و عذاب.من نمیدانم در سپیدهدمدر آن ساعتی که دیگر در من توانی نبودچهگونه از پای درنیامدمو باز هم در پیِ سیمایِ تو بودم وبرایت آرامش طلب میکردم.میخواستم که دشمن هم باشیمپس چراچمنزاری پر گل وآسمانی پر ستارهپیشکشم کردیو همهی این نفرین زیباییات را به من بخشیدی؟نوازشهای خوفناک توفریبکارتر از فجرِ شمال استهوشرباتر از بادهی زرین وکوتاهتر از عشق یک کولی.سرخوشیِ شومی بودپامال کردن مقدسات مکتومو این شهوتِ جانکاهِ همچون افسنتینلذتی هولناک بودهاستبرای قلب من.آلکساندر بلوک – بیست و نه دسامبر هزار و نهصد و دوازده + نوشته شده در جمعه هشتم دی ۱۳۹۶ساعت 18:11 توسط حمید صالحی | , ...ادامه مطلب
.یاگویِ نمایشنامهی اُتللو، با اِدماند(لیرشاه) یا لیدی مکبث یا هنری چهارم(در ریچارد دوم) و دیگر شخصیت هایِ شر و منفیِ آثار شکسپیر قابل قیاس نیست.همهی این شخصیتهای منفی؛ برایِ پول و مقام و حقارتِ خودشان به سمتِ بدی میروند. در حالیکه، یاگو بهخاطرِ شر، دست به شر میزند. بهخاطرِ تنفر نسبت به دنیا , ...ادامه مطلب
..مرا ببخش امید بهستوه آمدهاگر گاهی از سرسختیات خندهام میگیرد.زیر یک ستارهی کوچک + نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۵ساعت 17:14 توسط حمید | , ...ادامه مطلب
..آدم دربارهی کاری که قبلا انجام داده یا تجربهای که از سر گذراندههرچه هم تلخ و آزار دهنده که باشدمیتواند فانتزی فکر کنداگر بخواهد دوباره انجامش دهد. + نوشته شده در یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۵ساعت 17:59 توسط حمید | , ...ادامه مطلب
خدایی که آدمیزادگانِ نابینا را بازیچهی خود میکند؛ دختر هراسانگیزِ زئوس، آتهی زشتکار است. پاهای سبکش هیچ به زمین بر نمیخورد. بر روی سرِ آدمیزادگان راه میرود، زهرِ خود را در همهی دلها میپراگند و دستِ کم یکی از کسانی را که در دامِ دوگانگی گرفتار میکند را قربانی خویش میسازد.. ایلیاد،هومر, ...ادامه مطلب
.. هنگامی که تتیس سلاحهای فروزانی که هفائیستوس با هنرمندی ساختهاست را به آشیل میدهد؛ ترس لشگریان خودی را فرا میگیرد: "پروای آن نداشتند چشمانِ خیرهی خود را بر آن جوشن افگنند و چند گام پس رفتند" اما آشیل هراس انگیزتر میشود و به هیجان میآید و فریاد میزند:"ای مادر من، تنها خدایی میتواند چنین سلاحهایی برایِ من بفرستد؛ من در آن کارِ خدایانی را میبینم که هنوز آدمیزاده نمیتواند با آن برابری کند." چند صفحه پیشتر هومر، شرح نسبتا طولانی از کار هفائیستوس میدهد. توصیفهای او به گونهای است که انگار اشکال و حکاکیهای روی جوشن و خود، جان دا, ...ادامه مطلب
...این کوه غمانگیزتر از همیشهفرو ریخت انگار هرلحظه، هر مرگ، هر بودن را... زیسته است مانندِ نوزادی که نگاهش کردم و مُرد... از این همه سستی و خلل آشفته میشویم بویناک به هرسو "همچو بیگانه که بر بیگانه".مرداد نود و چهار,دماوندیه,دماوندیه بهار,دماوندیه اول,دماوندیه محمد تقی بهار,دماوندیه 2,معنی دماوندیه,درس دماوندیه,قصیده دماوندیه,سایت دماوندیها,شرح دماوندیه ...ادامه مطلب
. فروید در کتاب "روانکاوی لئوناردو داوینچی" مینویسد: "کودکان در دوران خردسالی رنجی وافر در آرزوی بزرگ شدن و تقلید از بزرگترها میبرند. و این آرزو(رنج) تکانهای(محرکی درونی) برای تمام بازیهایشان بهشمار میرود." مثال برای این قضیه دادن نقش مادر و پدر و همسر، همسایه، دزد، پلیس و دکتر و... در بازیهای مختلف کودکانه است. و البته نکتهی پیچیدهای که فروید به آن اشاره میکند این است که کودک فکر میکند که فرد بزرگسال از تمام اسرار و رمز و راز دنیا بهخصوص دنیایِ جنسی باخبر و آگاه است. پس میل به بزرگ شدن با میل به دانستن این اسرار آمیخته شده است. این م,کودک و بازی,کودکی بازیگران ایرانی,کودکی بازیگران زن ایرانی,کودکی بازیگران مرد ایرانی,کودکی بازیگران زن,کودکی بازیگران مرد,کودکی بازیگران خارجی,کودکی بازیگران مرد خارجی,کودکی بازیگر زن,کودکی بازیگر زن ایرانی ...ادامه مطلب
.. به بازیهای فلسفی میماند. به تئاتری میروم که درباره تئاتر رفتن است. مثل اینکه بخواهیم دربارهی مراحل نوشته شدن یک رمان، رمانی بنویسیم. یا مثل فیلمِ "بازیگر" استنلی کوان. فیلم، فیلمِ آن بازیگرِ قدیمی دورهی صامت است؟ یا فیلمِ بازیگر که نقش او را در همین فیلم بازی میکند؟ یا مثلِ بازیهای عجیب و خطرناکی که میشائیلهانکه با بینندهاش میکند: بازیگر نقشِ بد که توسط بازیگر نقش خوب در مخمصه افتاد؛ "فیلم" را به عقب برمیگرداند و تلافی میکند! حالا، مواجه میشوی با اصلِ قضیه. ترسناک است! انگار در میانِ دویدنهای بیپایان و پردغدغهی زندگی،, ...ادامه مطلب