. ..اما بسیار قابلِ باور است که من در نفیِ نیروی شورانگیز غریزه حرف نمیزنم، هیچکدام این شکلها، ممکنهای اطرافم را در همراهی با غریزه نمیبینم، فراموشکار تر از آنیم که غریزهی نابمان را به خاطر آوریم..., ...ادامه مطلب
..20 فروردین 1960دوست عزیز من،من را ببخشید اگر پیش از هرچه در نامهی شما، نشانهی دوستیتان را به خود میبینم. در همین راستا، ضمن اینکه مرا اجازه میدهید تا در دلمشغولیهایتان سهیم شوم، به من چیزی , ...ادامه مطلب
در نواهای پنهانتاز تقدیری شوم خبر میرسد.تمامیِ پیمانهای قدسینفرین میشوندو سعادت حرمت از کف میدهد.و چنان نیروی گیرایی در آنها میگذردکه من به تکرار میگویم: این تو بودیکه با وسوسهی زیباییاتفرشتگان را به پایین کشاندی... و هنگامی که به ایمان طعنه میزنیناگاه بر فراز سرتهالهای ارغوانی فام و خاکستری جلوهگر میشودکه زمانی آن را دیده بودم من.نه خیری نه شربا اینجا بیگانهای یکسر.چه حکیمانه گفتهاند:برخی را الهه و معجزهای.مرا اما دوزخی و عذاب.من نمیدانم در سپیدهدمدر آن ساعتی که دیگر در من توانی نبودچهگونه از پای درنیامدمو باز هم در پیِ سیمایِ تو بودم وبرایت آرامش طلب میکردم.میخواستم که دشمن هم باشیمپس چراچمنزاری پر گل وآسمانی پر ستارهپیشکشم کردیو همهی این نفرین زیباییات را به من بخشیدی؟نوازشهای خوفناک توفریبکارتر از فجرِ شمال استهوشرباتر از بادهی زرین وکوتاهتر از عشق یک کولی.سرخوشیِ شومی بودپامال کردن مقدسات مکتومو این شهوتِ جانکاهِ همچون افسنتینلذتی هولناک بودهاستبرای قلب من.آلکساندر بلوک – بیست و نه دسامبر هزار و نهصد و دوازده + نوشته شده در جمعه هشتم دی ۱۳۹۶ساعت 18:11 توسط حمید صالحی | , ...ادامه مطلب
.. هنگامی که تتیس سلاحهای فروزانی که هفائیستوس با هنرمندی ساختهاست را به آشیل میدهد؛ ترس لشگریان خودی را فرا میگیرد: "پروای آن نداشتند چشمانِ خیرهی خود را بر آن جوشن افگنند و چند گام پس رفتند" اما آشیل هراس انگیزتر میشود و به هیجان میآید و فریاد میزند:"ای مادر من، تنها خدایی میتواند چنین سلاحهایی برایِ من بفرستد؛ من در آن کارِ خدایانی را میبینم که هنوز آدمیزاده نمیتواند با آن برابری کند." چند صفحه پیشتر هومر، شرح نسبتا طولانی از کار هفائیستوس میدهد. توصیفهای او به گونهای است که انگار اشکال و حکاکیهای روی جوشن و خود، جان دا, ...ادامه مطلب
* این نوشته ؛ تاویل سادهایست از رمان جزء از کل اثر استیو تولتز . یک . جزء ، کل تفکرات به اضافهی هویت (که مسئلهی مرموزی است در راستای شناختی از ناخودآگاه و ترکیبی از محیط و شرایط و کودکی و آرکی تایپهای موروثی ) وجود را معنا میدهند. این وجود در حکم یک جزء است. و همهی وجودها با هم یک کل را میسازند که هستی نام دارد. جسپر و مارتین هردو درپیِ شناخت هستی و درپسِ آن تغییر هستیاند. شاید به دلیل روح یا ذهنِ نا آرامشان. اما از دو جهت متفاوت حرکت میکنند. مارتین از کل به کل و جسپر از جزء به کل. یعنی مارتین میخواهد از هستی به هستی برسد. اما جسپر میخواه,جزء از کل,جزء از کل پیمان خاکسار,رمان جزء از کل,از جزء به کل رسیدن,دانلود کتاب جزء از کل ...ادامه مطلب
. فروید در کتاب "روانکاوی لئوناردو داوینچی" مینویسد: "کودکان در دوران خردسالی رنجی وافر در آرزوی بزرگ شدن و تقلید از بزرگترها میبرند. و این آرزو(رنج) تکانهای(محرکی درونی) برای تمام بازیهایشان بهشمار میرود." مثال برای این قضیه دادن نقش مادر و پدر و همسر، همسایه، دزد، پلیس و دکتر و... در بازیهای مختلف کودکانه است. و البته نکتهی پیچیدهای که فروید به آن اشاره میکند این است که کودک فکر میکند که فرد بزرگسال از تمام اسرار و رمز و راز دنیا بهخصوص دنیایِ جنسی باخبر و آگاه است. پس میل به بزرگ شدن با میل به دانستن این اسرار آمیخته شده است. این م,کودک و بازی,کودکی بازیگران ایرانی,کودکی بازیگران زن ایرانی,کودکی بازیگران مرد ایرانی,کودکی بازیگران زن,کودکی بازیگران مرد,کودکی بازیگران خارجی,کودکی بازیگران مرد خارجی,کودکی بازیگر زن,کودکی بازیگر زن ایرانی ...ادامه مطلب